عشق بود وجبهه بود وجنگ بود
عرصه برگردان عاشق تنگ بود
هركه تنها برسلاحش تكيه كرد
مادري فرزند خود را هديه كرد
در شبي كه اشكمان چون رود شد
يك نفر از بين ما مفقود شد
آنكه سر دارد به سامان مي رسد
آنكه جان دارد به جانان مي رسد
ديده ام،دستي به سوي ماه رفت
زندگيمان در مسير تير بود
خاك جبهه،خاك دامنگير بود
آنكه خود را مرد ميدان فرض كرد
آمداز اين نقطه طي الارض كرد
هركه گرد شعله چون پروانه است
پيكر صد پاره اش برشانه است
تن به خاك وبوي لباسش مي رسد
دشمن افكنهاي بي نام و نشان
پوكه ي خونين شده تسبيحشان
شادي روح امام وشهداءصلوات