در سال 60 فرمانده ی یکی از پایگاه های مقاومت بودم. در حال انجام گشت به چند نفر که از اشرار شهر که در حالت مناسبی نبودند تذکر دادیم. بین ما و آنها درگیری لفظی پیش آمد .........
عجب سعادتی نصیبت گشت که بال های شهادت روزی ات شد ای کاش آن کلامی را که خداوند از وجودت شنید یا آن عمل را که در رفتارت دید من هم می دانستم و می فهمیدم تا معشوقت من را نیز بپذیرد اما افسوس که دنیای خاکی ورنگ لعابش گریبانم را گرفته است و مرا پای فرار از آن نیست برادر خوبم دعایم کن که بتوانم خودم را پیداکنم و دعا کن خداوند همه ما را ببخشید ای شفیع من به درگاه خدا سخت محتاج و منتظر دعایت هستم برادر شهیدم خدانگهدارت آمین.
طاقتم تمام شد. گفتم: «نه! دلم نمي خواهد چيزي بين من و تو جدايي بيندازد. هيچي، حتي بچه مان؛ تو هنوز بچه نيامده، توي آسماني.»
منوچهر جدي شد و گفت: «يک صدم درصد هم تصور نکن کسي بتواند اندازه ي سر سوزني جاي تو را در قلبم بگيرد. تو فرشته ي دنيا و آخرت مني.»
واقعاً نمي توانستم کسي را بين خودمان ببينم. بعد از گذشت اين همه سال هنوز هم احساسم فرق نکرده؛ اگر کسي بگويد من بيشتر منوچهر را دوست دارم، حسابي پکر مي شوم.
بچه ها هم مي دانند؛ علي، پسرم مي گويد: «ما بايد خيلي بدويیم تا مثل بابا توي دل مامان جا بشويم.»
برخلاف تبليغات ابلهانه و ظاهربينانهى مادي گرايان، مايهى اسارت زن نيست.
زن با برداشتن حجابهاى خود، با عريان كردن آن چيزى كه خداى متعال و طبيعت پنهان بودن آن را از او خواسته، خودش را كوچك ميكند، خودش را سبك ميكند، خودش را كمارزش ميكند.
حجاب وقار است، متانت است، ارزشگذارى زن است، سنگين شدن كفهى آبرو و احترام اوست؛
اين را بايد خيلى قدر دانست و از اسلام بايد به خاطر مسئلهى حجاب تشكر كرد؛ اين جزو نعمتهاى الهى است.
(بيانات مقام معظم رهبری مدظله العالی - ۱۳۹۱/۰۲/۲۳)
خواهرم یادت باش حیدر(ع)یکه سواریکه تازه بود اما زهرایش سپربودبرایش! یادت باش توبرای نایب المهدی(عج)سپرهستی! یادت باشد تو بهترین هستی همان هستی که بهشت رازیرپایت قراردادند تابه حرمت آن همه دفاع بهشتی شوی! بهشتی شدنت رابه بادهدیه نکن این اجرتوست! خواهرم حجابت رامحکم بچسب .... بهشت رابه تومیدهند!
این عکس جانباز محمدزاده است . خیلی ها از دیدن این عکس حالشون خراب میشه..یه بار وقتی واسه درمان به تهران رفته تو رستوران راهش نمیدن....زنها از چهره اون میترسن......خوب نگاش کنید صورت اون جلوی ترکشا رو گرفت تا ما ترکش نخوریم...اولین کلمه یا اولین دیالوگم .... روزی چند بار شهید میشوی برادر؟؟؟؟.... بعضیا میگن که چرا بچه جانباز سهمیه داره چرا اصلا جانباز حقوق جانبازی میگیره . واقعا جواب این چرااااا ؟ خیلی سخته ؟ یه ثانیه حاضری چهره پدرت رو شوهرت رو برادرت رو اینطوری ببینی ؟ دوست دارم این مطلب اینقدر بازنشر بشه که همه ببینن نداشتن پدر و یا حتی بدتر از اون داشتن پدر به این شکل چقدر سخته . گرچه برای فرزندان این جانبازان همشون یه قهرمانن نه قهرمان های افسانه ای مثل فیلم های هالیوودی . قهرمان های واقعی ........ راز خوشبختی من خفته در قلب من است تو کجا میگردی قلب من این وطن است
شهید محمد رضا بزی در سال 1346دریکی از روستاهای بخش شیب آب شهرستان زابل دیده به جهان گشود.
هنگامیکه به سن شش سالگی رسید به مدرسه رفت وتحصیلات را تا دیپلم ادامه داد.عشق وعلاقه محمدرضا به جهاد و دفاع از ارزشهای اسلامی موجب شد که به بسیج بپیوندد.درسال 1363داوطلبانه عازم میدان نبرد شد.سپس در سال 1366در کمیته انقلاب اسلامی مشغول خدمت گردید تا اینکه سرانجام در سال 1367در یک درگیری در مرز افغانستان مفقود گردید.
بسم رب الشهدا والصديقين
سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت.